آذر تا بهمن 95
عزیزم می خوام برات از آذر ماهمون بنویسم آذر ناناجون از کاشان برگشت و یکی دو روز بعدش خاله شهناز و آیلین و دایی مصطفی اومدن تبریز و البته خونه ی نانا که همچنان خونه ی ما هم هست! روزهای خوبی رو کنار هم گذروندیم البته به جز ویار خالت و بالا آوردنهای گاه و بی گاهش و شما و آیلین ! که همش در حال جیغ و داد و دعوا و بدو بدو بودید یکی دو روز تبریز موندیم و خالت تولد آیلین رو زودتر با تم آنا و السا گرفت و کیکشم به همون خانومی که کیک خونگی درست می کنه و برای تولد شما هم به اون سفارش داده بودیم سفارش دادیم و برای آیلین یه تولد خودمونی با حضور ناناجون و بابا وحید و من و بابا سعید و شما و مامان باب...